رفتی و قافیه ها همگی بارانی
لحظه ی بی تو شدن لحظه پایانی
یاد آن روز بخیر لحظه ی رفتن تو
آسمان بارانی دل من طوفانی
از لب مرز خیال تا گذرگاه جنون
رفتم و معتکف کوی سرگردانی
فصل فصل دل من بازه ایی تکراری
نفرت انگیزترین عرصه ی ویلانی
دل من گمشده ی وسعت تنهایی
.
کاش دیگر نشود صبح و فردای دگر
تا بمانی به شبم ماه را میمانی
.
به تماشا به خیال به خموشی به سکوت
می سپارم دل خود تا تو برگردانی
نظرات شما عزیزان:
|