باران عشق

Love


شعری بسیار زیبا

 

غرق تمنّای توام

 

در پرده سوزم همچو گُل، در سینه جوشم همچو مُل

من شمع رسوا نیستم ، تا گریه در محفل کنم

اول کنم اندیشه ای ،تا بر گزینم پیشه ای

آخر به یک پیمانه می ،اندیشه را باطل کنم

ز آن رو ستانم جام را ، آن مایۀ آرام را

تا خویشتن را لحظه ای از خویشتن غافل کنم

از گل شنیدم بوی او ، مستانه رفتم سوی او

تا چون غباری کوی او ، در کوی جان منزل کنم

روشنگری افلاکیم ، چون آفتاب از پاکیم

خاکی نی ام تا خویش را سرگرم آب و گِل کنم

غرق تمنای توام ، موجی ز دریای توام

من نخل سر کش نیستم ، تا خانه در ساحل کنم

دانم که آن سرو سهی ،از دل ندارد آگهی

چند از غمِ دل چون رهی فریاد بی حاصل کنم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در پیش بی دردان چرا ، فریاد بی حاصل کنم؟

 

گر شکوه ای دارم زدل ، با یار صاحبدل کنم

جمعه 27 اسفند 1389برچسب:,

|
 
اشعار عاشقانه

 

 

داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا

 

آسمان با اشک غم آمیخت لبخند مرا

 

در هوای دوستداران ،دشمن خویشم رهی

 

در همه عالم نخواهی یافت ،مانند مرا

 

 

 

 

 

 

باید خریدارم شوی

 

باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم

واز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم

من نیستم چون دیگران ،بازیچهء بازیگران

اول به دام آرم تو را وآنگه گرفتارت شوم

 

 

 

آشیان سوز

 

ای جلوۀ برق آشیان سوز تو را

وای روشنی شمع شب افروز تورا

زآن روز که دیدمت ،شبی خوابم نیست

ای کـــــــــــــــــــــــاش ندیده بودم آن روز تورا

 

 

 

 

جدائی

 

ای بی خبر از محنت روزافزونم

دانم که ندانی از جدائی چونم

باز آی که سرگشته تر از فرهادم

دریاب که دیوانه تر از مجنونم

 

 

تلخکامی

جمعه 27 اسفند 1389برچسب:,

|
 
داستان عاشقانه فوق العاده

یه روز یه دختر کوچولو کنار یک کلیسای کوچک محلی ایستاده بود؛ دخترک قبلا یک بار آن کلیسا را ترک کرده بود چون به شدت شلوغ بود. همونطور که از جلوی کشیش رد شد، با گریه و هق هق گفت: "من نمیتونم به کانون شادی بیام!"

کشیش با نگاه کردن به لباس های پاره پوره، کهنه و کثیف او تقریباً توانست علت را حدس بزند و دست دخترک را گرفت و به داخل برد و جایی برای نشستن او در کلاس کانون شادی پیدا کرد.

دخترک از اینکه برای او جا پیدا شده بود بی اندازه خوشحال بود و شب موقع خواب به بچه هایی که جایی برای پرستیدن خداوند عیسی نداشتند فکر می کرد.

چند سال بعد گذشت تا اینکه آن دختر کوچولو در همان آپارتمان فقیرانه اجاره ای که داشتند، فوت کرد. والدین او با همان کشیش خوش قلب و مهربانی که با دخترشان دوست شده بود، تماس گرفتند تا کارهای نهایی و کفن و دفن دخترک را انجام دهد.

در حینی که داشتند بدن کوچکش را جا به جا می کردند، یک کیف پول قرمز چروکیده و رنگ و رو رفته پیدا کردند که به نظر می رسید دخترک آن را از آشغال های دور ریخته شده پیدا کرده باشد.

داخل کیف 57 سنت پول و یک کاغذ وجود داشت که روی آن با یک خط بد و بچگانه نوشته شده بود: "این پول برای کمک به کلیسای کوچکمان است برای اینکه کمی بزرگ تر شود تا بچه های بیش تری بتوانند به کانون شادی بیایند."

این پول تمام مبلغی بود که آن دختر توانسته بود در طول دو سال به عنوان هدیه ای پر از محبت برای کلیسا جمع کند. وقتی که کشیش با چشم های پر از اشک نوشته را خواند، فهمید که باید چه کند؛ پس نامه و کیف پول را برداشت و به سرعت سمت کلیسا رفت و پشت منبر ایستاد و قصه فداکاری و از خود گذشتگی آن دختر را تعریف کرد. او احساسهای مردم کلیسا را برانگیخت تا مشغول شوند و پول کافی فراهم کنند تا بتوانند کلیسا را بزرگ تر بسازند. اما داستان اینجا تمام نشد ...

یک روزنامه که از این داستان خبردار شد، آن را چاپ کرد. بعد از آن یک دلال معاملات ملکی مطلب روزنامه را خواند و قطعه زمینی را به کلیسا پیشنهاد کرد که هزاران هزار دلار ارزش داشت. وقتی به آن مرد گفته شد که آن ها توانایی خرید زمینی به آن مبلغ را ندارند، او حاضر شد زمینش را به قیمت 57 سنت به کلیسا بفروشد. اعضای کلیسا مبالغ بسیاری هدیه کردند و تعداد زیادی چک پول هم از دور و نزدیک به دست آن ها می رسید.

در عرض پنج سال هدیه آن دختر کوچولو تبدیل به 250.000 دلار پول شد که برای آن زمان پول خیلی زیادی بود (در حدود سال 1900). محبت فداکارانه او سودها و امتیازات بسیاری را به بار آورد.

وقتی در شهر فیلادلفیا هستید، به کلیسای Temple Baptist Church که 3300 نفر ظرفیت دارد سری بزنید و همچنین از دانشگاه Temple University که تا به حال هزاران فارغ التحصیل داشته نیز دیدن کنید. همچنین بیمارستان سامری نیکو (Good Samaritan Hospital) و مرکز "کانون شادی" که صدها کودک زیبا در آن هستند را ببینید. مرکز "کانون شادی" به این هدف ساخته شد که هیچ کودکی در آن حوالی روزهای یکشنبه را خارج از آن محیط باقی نماند.

 

 

پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:,

|
 
بارانی

 

با همه ی بی سر و سامانی ام

طاقت فرسودگی ام هیچ نیست  

در پی ویران شدنی آنی ام 

 دلخوش گرمای کسی نیستم


آمده ام تا تو بسوزانی ام  

آمده ام با عطش سال ها  

تا تو کمی عشق بنوشانی ام  

ماهی برگشته ز دریا شدم  

تا که بگیری و بمیرانی ام  

خوب ترین حادثه می دانمت


خوب ترین حادثه می دانی ام؟  

حرف بزن! ابر مرا باز کن


دیر زمانی است که بارانی ام  

حرف بزن، حرف بزن، سال هاست 

 تشنه ی یک صحبت طولانی ام


ها به کجا میکشی ام خوب من ؟


ها نکشانی به پشیمانی ام

باز به دنبال پریشانی ام  

 

 

 

 

پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:,

|
 
شعر عاشقانه

 

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد
لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد
با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد
هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد
خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!

 

 

پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:,

|
 
قصه ی تنهایی من...

 

زندگی می رقصد

 

 

 

 

 

 

دوستان نظر یادتون نره...ممنون

 

 

 

 

 

 

مثل یک قطره ی آب
بر بلور تن مهتابی شب 


زندگی می پیچد
حول یک محور مغناطیسی
در فرو رانشی از عمق ازل تا به ابد

من که پیچک شده ام،
حول قد قامت سرسبز خدا می پیچم

سبدی می گیرم
و دعا می چینم
خوشه ای می افتد

حبه ای از جلوی چشم شما می گذرد
و نمی بینیدش

که از آرامش طوفانی چشمان تری
به زمین می غلطد.

ریشه ام می گندد
کرم بی ریشگی ات بر تن من می لولد
چندشم می گیرد
و به خود می پیچم

غنچه ام می خشکد
و زمستان تنت دور دلم می پیچد.

کاش فردای خدا
کسی از دختر کبریت فروش
قصه ی پیچک تنهای مرا می پرسید! 

پنج شنبه 26 اسفند 1389برچسب:,

|
 

صفحه قبل 1 ... 45 46 47 48 49 ... 88 صفحه بعد



دعای باران چرا ؟ دعای عشق بخوان ! این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی عشق ببار...


 

Arash..............

 


آبی دلان پارسی
عاشقانه ها
عشقانه ها
راز عشق
سر گذشت یک عشق ...
نجوای عشق
ஜღஜدوستی وعشق ஜღஜ
LOVEY GIRLS
عشق من دوست دارم
♥♥ عاشقانه ها ♥♥
تک درخت عشق
عاشقی به نام فاحشه
عشق من و تو!
آموزش عاشق شدن
هنوز هم عشق
فقط عشق
خسته
خسته ام
***خسته عشق***
خسته از عشق .....
ღ♥ღعشقღ♥ღ
تو را چه عاشقانه دوست داشتم !!! ولی تو !
تنهاترین عشق روزگار
کلبه تنهایی من
❤☆❤ کــلبــه تنــهایــی من❤☆❤
عشق خسته
♥♥♥♥♥♥ عاشقانه ♥♥♥♥♥
love
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

 

 

حرف دل/دیگه کارم تمومه
Mohsen RahimPour - Aramesh
تنهایی
ای آنكه می پرسی عشق چیست
عــــــــشــــق
شکسته های دلش
امشب به یاد تک تک شب ها دلم گرفت

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 14
بازدید ماه : 78
بازدید کل : 346939
تعداد مطالب : 527
تعداد نظرات : 101
تعداد آنلاین : 1

Alternative content