باران عشق

Love


شعری بسیار دل نشین...

رفتی و گفتی که تنها می شوی

گفتمت هر لحظه یادت با من است

گفتی از خاطر ببر،یادم مکن

گفتمت آیین من دل بستن است

گفتی از دل بربکن سودای من

گفتمت دل بی تو با من دشمن است

شادمان گفتی خداحافظ تو را

گفتمت این لحظه ی جان کندن است

رفتی اما بی تو تنها نیستم

آفرین بر غم که هر دم با من است

 

 

یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:,

|
 
وقتی که دیر است...

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
...من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن

 

 

یک شنبه 8 خرداد 1390برچسب:,

|
 
من فقط عاشق اینم

من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم

الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم

من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری

دو سه روز پیدام نشه و ببینم چه حالی داری

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم

من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام

کار و بار زندگیمو بزارم برای فردا

من فقط عاشق اینم وقتی از همه  کلافم

بشینم یه گوشه دنج موهای تو رو ببافم

عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم

حواست به من نباشه دزدکی تو رو ببینم

من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم

اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم  

 

 

دوستان عزیز نظر بدین.ممنون

 

 

شنبه 7 خرداد 1390برچسب:,

|
 
شعری بسیار زیبا از سیمین بهبهانی...

 زنی را می شناسم من!! 

 

زنی... زنی را می شناسم من که شوق بال و پر دارد

 ولی از بس که پُر شور است دو صد بیم از سفر دارد

 زنی را می شناسم من که در یک گوشه ی خانه

میان شستن و پختن درون آشپزخانه

 سرود عشق می خواند

 نگاهش ساده و تنهاست

 صدایش خسته و محزون

 امیدش در ته فرداست

 زنی را می شناسم من که می گوید پشیمان است

 چرا دل را به او بسته کجا او لایق آنست؟

زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه

 ولی از خود چنین پرسد چه کس موهای طفلم راپس از من می زند شانه؟

زنی آبستن درد است زنی نوزاد غم دارد

 زنی می گرید و گوید به سینه شیر کم دارد

 زنی با تار تنهایی لباس تور می بافد

 زنی در کنج تاریکی نماز نور می خواند

 زنی خو کرده با زنجیرزنی مانوس با زندان

 تمام سهم او اینست:نگاه سرد زندانبان!

زنی را می شناسم من که می میرد ز یک تحقیر

ولی آواز می خواند که این است بازی تقدیر

زنی با فقر می سازد زنی با اشک می خوابد

زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمی داند

زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را ز مردم می کند مخفی

 که یک باره نگویندش چه بد بختی چه بد بختی!

زنی را می شناسم من که شعرش بوی غم دارد

ولی می خندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد

زنی را می شناسم من که هر شب کودکانش رابه شعر و قصه می خواند

اگر چه درد جانکاهی درون سینه اش دارد

زنی می ترسد از رفتن که او شمعی ست در خانه

اگر بیرون رود از درچه تاریک است این خانه!

زنی شرمنده از کودک کنار سفره ی خالی

 که ای طفلم بخواب امشب بخواب آری و من تکرار خواهم کردسرود لایی لالایی

 زنی را می شناسم من که رنگ دامنش زرد است

 شب و روزش شده گریه که او نازای پردرد است!

زنی را می شناسم من که نای رفتنش رفته

قدم هایش همه خسته

 دلش در زیر پاهایش زند فریاد که: بسه

 زنی را می شناسم من که با شیطان نفس خودهزاران بار جنگیده

 و چون فاتح شده آخربه بدنامی بد کاران تمسخر وار خندیده!

زنی آواز می خواند زنی خاموش می ماند

زنی حتی شبانگاهان میان کوچه می ماند

زنی در کار چون مرد است

 به دستش تاول درد است

ز بس که رنج و غم دارد

فراموشش شده دیگرجنینی در شکم دارد

 زنی در بستر مرگ است

زنی نزدیکی مرگ است

سراغش را که می گیرد؟نمی دانم،

 نمی دانم شبی در بستری کوچک زنی آهسته می میرد

زنی هم انتقامش را ز مردی هرزه می گیرد...

زنی را می شناسم من

 

 

شنبه 7 خرداد 1390برچسب:,

|
 
ترکم مکن

 

ترکم مکن

ترکم مکن ای عشق من بی همزبانم

 

تنها تو یی ای نازنین آرام جانم

اینجا کسی در سینه اش رویا ندارد

دل را سپردن تا ابد معنا ندارد

سر در گریبانم کسی هم درد من نیست

از عشق جز آلودگی چیزی ندیدم

از فصل های دوستی من دل بریدم

این زندگی دیگر سرو سامان ندارد

دیگر به عشق من کسی ایمان ندارد

دیگر نمی داند که را باید صدا زد

این قلب را تا کی به طوفان بلا زد

من باغبان فصل های انتظارم

تو خوب می دانی من اینجا بی قرارم

 

  

 

شنبه 7 خرداد 1390برچسب:,

|
 
بهترین شعر عاشقانه...

 

انتهای همه جاده ها

به چشمان من می رسد

که مسافت انتظار را بی پروا پیموده ام


زمین، چقدر زیباست

وقتی که تو بر آن قدم می گذاری

و آسمان آبی ترین نقطه دنیاست

وقتی تو به آن نگاه می کنی

ای مسافر شب های تنهایی

اگر دلت هوای خانه ابری یک دوست را کرد

نشانی ام را از ستاره ها بپرس

که همه شب را تا سحر بیدارم

 

 

 

جمعه 6 خرداد 1390برچسب:,

|
 

صفحه قبل 1 ... 30 31 32 33 34 ... 88 صفحه بعد



دعای باران چرا ؟ دعای عشق بخوان ! این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی عشق ببار...


 

Arash..............

 


آبی دلان پارسی
عاشقانه ها
عشقانه ها
راز عشق
سر گذشت یک عشق ...
نجوای عشق
ஜღஜدوستی وعشق ஜღஜ
LOVEY GIRLS
عشق من دوست دارم
♥♥ عاشقانه ها ♥♥
تک درخت عشق
عاشقی به نام فاحشه
عشق من و تو!
آموزش عاشق شدن
هنوز هم عشق
فقط عشق
خسته
خسته ام
***خسته عشق***
خسته از عشق .....
ღ♥ღعشقღ♥ღ
تو را چه عاشقانه دوست داشتم !!! ولی تو !
تنهاترین عشق روزگار
کلبه تنهایی من
❤☆❤ کــلبــه تنــهایــی من❤☆❤
عشق خسته
♥♥♥♥♥♥ عاشقانه ♥♥♥♥♥
love
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

 

 

حرف دل/دیگه کارم تمومه
Mohsen RahimPour - Aramesh
تنهایی
ای آنكه می پرسی عشق چیست
عــــــــشــــق
شکسته های دلش
امشب به یاد تک تک شب ها دلم گرفت

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 346990
تعداد مطالب : 527
تعداد نظرات : 101
تعداد آنلاین : 1

Alternative content