باران عشق

Love


بهترین داستان عاشقانه....

پسرک‌ بی‌آن‌ که‌ بداند چرا، سنگ‌ در تیرکمان‌ کوچکش‌ گذاشت‌ و بی‌آن‌ که‌ بداند چرا، گنجشک‌ کوچکی‌ را نشانه‌ رفت. پرنده‌ افتاد، بال‌هایش‌ شکست‌ و تنش‌ خونی‌ شد. پرنده‌ می‌دانست‌ که‌ خواهد مرد اما...

اما پیش‌ از مردنش‌ مروت‌ کرد و رازی‌ را به‌ پسرک‌ گفت تا دیگر هرگز هیچ‌ چیزی‌ را نیازارد.

پسرک‌ پرنده‌ را در دست‌هایش‌ گرفته‌ بود تا شکار تازه‌ خود را تماشا کند. اما پرنده‌ شکار نبود. پرنده‌ پیام‌ بود. پس‌ چشم‌ در چشم‌ پسرک‌ دوخت‌ و گفت: کاش‌ می‌دانستی‌ که‌ زنجیر بلندی‌ است‌ زندگی، که‌ یک‌ حلقه‌اش‌ درخت‌ است‌ و یک‌ حلقه‌اش‌ پرنده. یک‌ حلقه‌اش‌ انسان‌ و یک‌ حلقه‌ سنگ‌ریزه. حلقه‌ای‌ ماه‌ و حلقه‌ای‌ خورشید.

و هر حلقه‌ در دل‌ حلقه‌ای‌ دیگر است. و هر حلقه‌ پاره‌ای‌ از زنجیر؛ و کیست‌ که‌ در این‌ حلقه‌ نباشد و چیست‌ که‌ در این‌ زنجیر نگنجد؟!

و وای‌ اگر شاخه‌ای‌ را بشکنی، خورشید خواهد گریست. وای‌ اگر سنگ‌ریزه‌ای‌ را ندیده‌ بگیری، ماه‌ تب‌ خواهد کرد. وای‌ اگر پرنده‌ای‌ را بیازاری، انسانی‌ خواهد مرد.

زیرا هر حلقه‌ را که‌ بشکنی، زنجیر را گسسته‌ای. و تو امروز زنجیر خداوند را پاره‌ کردی.
پرنده‌ این‌ را گفت‌ و جان‌ داد.

و پسرک‌ آن‌قدر گریست‌ تا عارف‌ شد....

 

 

 

سه شنبه 23 خرداد 1390برچسب:,

|
 
شعر عاشقانه

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

                               پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو

                                ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت

                              آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم  

                              گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت

                               سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد  

                                 در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه ست این دل اشارت می کرد

                                  که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته ست عجب یا بشر است                   

                                         گفت این غیر فرشته ست و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد

                                        گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال

                                           خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست  

                           گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

 

 

دو شنبه 22 خرداد 1390برچسب:,

|
 
شعر ستاره ها...

ای ستاره ها که بر فراز آسمان
با نگاه خود اشاره گر نشسته اید
ای ستاره ها که از ورای ابرها
بر جهان نظاره گر نشسته اید
آری این منم که در دل سکوت شب
نامه های عاشقانه پاره میکنم

ای ستاره ها اگر بمن مدد کنید
دامن از غمش پر از ستاره میکنم
با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است

در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است

ای ستاره ها چه شد که در نگاه من
دیگر آن نشاط و نغمه و ترانه مرد ؟
ای ستاره ها چه شد که بر لبان او
آخر آن نوای گرم عاشقانه مرد ؟

جام باده سر نگون و بسترم تهی
سر نهاده ام به روی نامه های او
سر نهاده ام که در میان این سطور
جستجو کنم نشانی از وفای او

ای ستاره ها مگر شما هم آگهید
از دو رویی و جفای ساکنان خاک
کاینچنین به قلب آسمان نهان شدید
ای ستاره ها ، ستاره های خوب و پاک

من که پشت پا زدم به هر چه هست و نیست
تا که کام او ز عشق خود روا کنم
لعنت خدا بمن اگر بجز جفا
زین سپس به عاشقان با وفا کنم

ای ستاره ها که همچو قطره های اشک
سر بدامن سیاه شب نهاده اید
ای ستاره ها کز آن جهان جاودان
روزنی بسوی این جهان گشاده اید

رفته است و مهرش از دلم نمیرود
ای ستاره ها ، چه شد که او مرا نخواست ؟
ای ستاره ها ، ستاره ها ، ستاره ها
پس دیار عاشقان جاودان کجاست ؟

 

 

 

دو شنبه 22 خرداد 1390برچسب:,

|
 
جملات عاشقانه

دوستت دارم را کجا بنویسم که ماندگار باشد؟

روی تن شبنم؟ اگر از شاخه چکید چه؟

روی لبخند گلبرگ؟ با زمستان چه کنم؟

روی بستر ساحل؟ پس چگونه جلوی رقص موج را بگیرم؟

پس بهتر آنست که در لحظه لحظه ی دلتنگی هایم دوستت دارم را زمزمه کنم

چرا که همیشه دلتنگ توام

 

 

 

دو شنبه 22 خرداد 1390برچسب:,

|
 
بوسه بر لبهای تو جرم هویدای من است

آسمان چشم هایت کلِ دنیای ِ من است
نقشِ اکلیلی، درون خواب شبهای من است
می مکد خونِ لبانم را خیال ِسرکشت
سرخی ِلبهای تو جامِ یهودای من است
عطر نایابِ تو را از باد می جویم مدام ...
فصلِ شورانگیز تو تنها تمنّای من است
چشم هایت را دورن خواب و رویای های خود
بوسه باران می کنم ،جرم هویدای من است
روز و شب جا می دهم حس ِ تو را در شعرهام
واژه هایت نقش ِپر رنگِ سَرُوپای ِمن است
امشب از حال ِ بدم با باد می گویم سخن
باد هم یادآور غم های دنیای من است
آسمان تار است و در من تلی از آتش به پا ...
سوختم اما نیامد آنکه ملجای من است
ماه من زیبای من آخر نمی آیی چرا...؟
اشک خون اوصاف حال ِناشکیبای من است
بی تو تنهایم ولی تنها تو را می خواستم ...
مثل هر شب سهم من اشکُ و مدارای ِمن است

 

 

 

یک شنبه 21 خرداد 1390برچسب:,

|
 
ماندن..رفتن..کدامیک؟!!؟

ماندن همیشه خوب نیست، 

رفتن هم همیشه بد نیست،

گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت. 

باید رفت تا بعضی چیز ها بماند. 

اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت. 

اگر بروی شاید با دل پر بروی و اگر بمانی با دست خالی خواهی ماند. 

گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود برد،

مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور، 

و انچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند. 

رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی. 

و ماندنت رفتنی میشود وقتی که نباید بمانی بمانی. 

برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند. 

برو وبگذار پیش ازاینکه رفتنت  دردی بر دلی بنشاند،خاطره ای پر حسرت شود 

برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش دل کسی که شکستن غرورت برایش 

از شکستن سکوت اسانتر باشد.عشقت را بردار و برو.خوب برو. زیبا برو. 

سر به زیر برو هر چند با اندوه با لبخندی بر لب برو هر چند باری سنگین بر دل و بر دوش.

شاد برو،شاد ازاین باش که اگر ترا نشناخت،عشق شناخت

برو و بدان هر جا بروی دست عشق را بر شانه ی خود حس خواهی کرد

نگاهت عاشقانه خواهد شد و صدایت اشنا. 

وقار را در گام هایت می توان دید و اندوهی عارفانه را در لبخندت. 

همه ی اینها از ان است که عشق قلب ترا ماُمنی برای بیتوته ی خویش یافته است  

و همراهت خواهد ماند تا محضر حضرت دوست، 

انکه می ماند اسیر عادت و خویشتن خواهی میشود. 

ذائقه ی جانش تلخ میشود از شور و شیرین های زود گذر و غبار مینشیند 

بر اینه ی روحش. 

رفتن همیشه بد نیست. 

انگونه باید بروی که دیده شوی و حضورت مثل لمس بال یک پروانه حس شود. 

انگونه برو که هیچ نگاهی نتواند ترا انکار کند و هیچ دلی نتواند... 

برو،فقط برو. 

وقتی بروی همه چیزهایی که باید بیاید می اید.

 

 

 

یک شنبه 21 خرداد 1390برچسب:,

|
 

صفحه قبل 1 ... 23 24 25 26 27 ... 88 صفحه بعد



دعای باران چرا ؟ دعای عشق بخوان ! این روزها دلها تشنه ترند تا زمین خدایا کمی عشق ببار...


 

Arash..............

 


آبی دلان پارسی
عاشقانه ها
عشقانه ها
راز عشق
سر گذشت یک عشق ...
نجوای عشق
ஜღஜدوستی وعشق ஜღஜ
LOVEY GIRLS
عشق من دوست دارم
♥♥ عاشقانه ها ♥♥
تک درخت عشق
عاشقی به نام فاحشه
عشق من و تو!
آموزش عاشق شدن
هنوز هم عشق
فقط عشق
خسته
خسته ام
***خسته عشق***
خسته از عشق .....
ღ♥ღعشقღ♥ღ
تو را چه عاشقانه دوست داشتم !!! ولی تو !
تنهاترین عشق روزگار
کلبه تنهایی من
❤☆❤ کــلبــه تنــهایــی من❤☆❤
عشق خسته
♥♥♥♥♥♥ عاشقانه ♥♥♥♥♥
love
شوری سنج اب اکواریوم
کمربند چاقویی مخفی

 

 

حرف دل/دیگه کارم تمومه
Mohsen RahimPour - Aramesh
تنهایی
ای آنكه می پرسی عشق چیست
عــــــــشــــق
شکسته های دلش
امشب به یاد تک تک شب ها دلم گرفت

 

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی


آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 165
بازدید کل : 347026
تعداد مطالب : 527
تعداد نظرات : 101
تعداد آنلاین : 1

Alternative content